برای هفته ای گذشت
هفته ای که آرام و زیبا از کنارم گذشت.
به قدرت فکر می کنم.به لحظه ای که صدا آفریده شد.امواج قدرتمند صدا.صدا.صدا.صدای باد.
صدای موج.صدای حنجره ی پرنده ها.صدای خورشید.صدای باران .صدای آتش.صدای انسان.
به صدای موسیقی فکر می کنم. به حرف هایی که اندازه ی دنیا نیستند.
به صدای انفجار گوش می کنم.به حرف هایی که همیشه سخت گفته می شوند.
روزهای عجیبی داشتم.کلمه ها قدرت داشتند.موج بودند.باد بودند.کوه بودند.
کلمه ها قدرت داشتند ،از پوست خود بیرون می آمدند، بلند می شدند و می دویدند.
هیچوقت این حس را نداشته ام.
هر شب
خواب گم شدن می بینم
در تمام چیزهای کوچکی که با تو رابطه دارند
من نقطه ام
که دیده نمی شود
میان صفحه های کتاب
صدایی که نمی شنوی
در سرود دسته جمعی شاخه ها
پشت پنجره ی اتاق
هر شب خواب قدم زدن می بینم
قدم می زنم
برای ساختمان های نیمه کاره
که هنوز سقفی ندارند
برای تیر چراغ برق
که خورشید کوچک کوچه است
شعر می خوانم
خیابان تمام می شود
شب تمام می شود
من بیدار نمی شوم
تو یک جایی
در خواب هایی که هنوز ندیده ام پنهان شده ای
- ۱ نظر
- ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۳